فندقیفندقی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

هدیه خدا

گرفتاری جدید!

دیشب پرستار فندقی زنگ  زد و گفت به  خاطر کمر درد باید چند روز  استراحت مطلق باشه  و  نمیتونه بیاد! در همین راستا بنده از امروزتاااااآخر هفته خونه نشین شدم. اینم ازمشکل جدید ما. تازه معلوم  نیست  تا  آخر هفته بهتر بشه  وبیاد.  موندم چکار کنم! دست به دامن مامانم  شدم  که اگه  بشه بیاد شمال.... تولد یکسالگی  فندقی هم به خوبی و خوشی برگزار شد  و خدا رو شکر زیاد اذیت نکرد،. کلی کارای جدیدیاد گرفته  و  خیلی از حرفامون رو متوجه میشه و  چیزایی که ازش  میخوایم روانجام میده  .  کلا خیلی بامزه شده وخوردنی، وااااای بیدار شد  تانیومده همه...
18 آذر 1392

تولدت مبارک

سلام دختر عزیزم، کمتر از 12 ساعت دیگه ب سالگرد تولدت  مونده ، 12 آذر ساعت 11 ظهر. قربونت برم من الان رو پام خوابیدی ، پارسال این موقع کجا بودی......! یادش بخیر چه روزی بود، انشاله فردا قراره تولدتو بگیریم، از عصر همش داریم میدوویم، تو هم دست به دست میگشتی تا من بتونم به کارام برسم. خیلیییییییییی هم از این که دور و برت شلوغو پر بچه است ذوق میکردی.... اصلا باورم نمی شه یکسآاااااااال گذشته، چه روزهایی بود.... یادش بخیر   انشاله فردا تو تولدت دختر خوبی باشی و بهت خوش بگذره، تمام سعیمو کردم که جشن خوبی برات بگیرم. الان هم خیلی خسته ام ، فقط اومدم بگم عشق من یک سالگیت مبارک...       ...
12 آذر 1392

آذر خاطره انگیز...

سلام ، نمیدونم چرا نوشتنم نمیاد، 2 تا پست نیمه تمام ارسال نشده هم دارم  که احتمالا پاک خواهند شد! فقط اومدم  به دختر گلم  شروع ماه آذر رو تبریک بگم، ماهی که  تو فرشته کوچولو توش به دنیا اومدی.  دارم یه سری کارا برای تولدت میکنم ، انشاله میریم پیش خونواده هامون و جشنتو اونجا میگیریم. جمعه هفته دیگه من و تو با هم  میریم و یکی دو روز بعدش هم بابایی میاد... باورم نمیشه دخترم ، داری یکساله میشی قربونت برم. هنوز تنهایی راه نمیری ، به همه چیز هم میگی د د !    این چند وقت خیلی تو محل کارم درگیر بودم، هر روز  مسایل اعصاب خورد کن، حسابی قاطی کرده بودم ، حتی میخواستم محل کارم رو عوض کنم، هنوز هم تو ف...
1 آذر 1392

بدون عنوان

سلام دخترم خوبی عزیزم.? مامانی بالاخره با تبلت اومد!! الان روی پام  خوابیدی منم از فرصت استفاده کردم و اومدم... هفته قبل چند روزی رفته بودیم  مشهد، خیلی زمانش کم بود و من بیشتر هوایی شدم!!!  غربت خیلی سخته ...از شانس من تو هم سرما خورده بودی هم دندونت داشت در میومد و هم پشه پشت پلکت رو نیش زده  بود و حسابی باد کرده بود   ! میبینیچه خوش شانسیم.... دنون سومت بالاخره 10 ماهگی  از بالادراومد و دندون چهارم هم 4 روز بعد از کنارش دراومد و یکم راحت شدی! سرما خوردگیت هم 10 روزی طول کشید و تازه یه کم بهتر شدی  البته هنوز بینیت یکم  گرفته... چیزی که این روزا خیلییییییییی اذیتم میکنه خواب شبته که همچنان خی...
24 مهر 1392

پاییز هم رسید

سلام دختر مامان. خوبی عزیزم؟میبینی روزا چه زود میگذره. پاییز هم از راه رسید. فصلی که تو خوشگل من توش به دنیا اومدی خیلی دوست دارم زود به زود بیامو برات بنویسم ولی به خدا خودت نمیذاری حتی نشد بیام خاطره اولین سفرتو بنویسم رفته بودیم اردبیل و سرعین. خوب بود و خوش گذشت . مامانی هم بود و خیلی کمکم میکرد وگرنه با شیطونی مثل شما که نمیشه مسافرت رفت! آب گرم هم رفتیم که به من خیلی چسبید. حیف که نشد تورو ببرم. ولی همش میگفتم عیبی نداره انشاله سال دیگه منم با دختر کوچولوم میام! ببخشید که فرصت نشد تو یه پست جداگانه و مفصل برات بنویسم. میخوام برای خودم تبلت بگیرم! احتمالا خیلی بیشتر میتونم بیام و برات بنویسم.انشاله تا آخر همین ماه میگیرم... ...
2 مهر 1392

گوش درد

سلام دختر نازم. خوبی عزیزم ؟فکر میکردم این پستی که برات میذارم حتما در مورد خاطرات اولین سفرت خواهد بود ولی متاسفانه باید در مورد مریض شدنت بنویسم . از دیروز 5 صبح احساس کردم تب کردی .بهت دارو دادم یکم کم شد ولی قطع نشد. تا اینکه شبش با معاینه فهمیدیم گوشت عفونت کرده و متاسفانه مجبور شدی اولین آنتی بیوتیک عمرت رو بخوری! خیلییییییییییی ناراحت شدم. آخه این دیگه از کجا اومد؟؟؟؟؟ چیز دیگه ای که خیلی بیشتر ناراحتم کرد وزنت بود که متاسفانه کم شده بود و به خط قرمز رسیدی تازه داشتی یکم خوب میشدی. به خاطر اون اسهال 2 هفته ای و این عفونت وزنت کم شد. باید بعد از اینکه خوب شدی ببرمت برای آزمایش. دیشب هم خوب نخوابیدی . از 4 تا 6 صبح هم همش بیدار میش...
10 شهريور 1392

امان از این دختر شیطون!

سلام دختر گلم. الان تازه خوابوندمت و از روی پام گذاشتمت زمین و اومدم که وبلاگتو آپ کنم.انقدر سرم شلوغه و درگیر تو و کارام هستم که نمیفهمم چه جوری شب وروزم میگذره! حتی نمیدونم چه خاطراتی رو برات نوشتم و چی رو ننوشتم. باید پستای قبل رو بخونم تا یادم بیاد. اول از همه تا یادم نرفته بگم که دومین دندونت هم دقیقا 8 ماهگی زد بیرون! و معلوم شد یکم  از بداخلاقیات مال اون بوده اسهالت هم حدود 2 هفته طول کشید و تازه چد روزه داره کم میشه! دسته گل هم زیاد به آب دادی فرش و دشک و سفره !!!!! و.... خیلییییییییییییییی بغلی شدی و اصلا نمیذاری یه دقه آدم کارشو بکنه همش بغل و بازی و شیطوووووووونی . یعنی هر چی بگم کم گفتم... این خونه که اومدیم خدا رو ...
27 مرداد 1392

ماه هشتم ـ اولین ماه رمضان با فندقی

سلام. بالاخره بعد از مدتها فرصتی پیدا شد که به اینجا سر بزنم. وای فندقی خیییییییییلیییییییییییییییییییییییییییی شیطون شده. یعنی یه لحظه آروم و قرار نداره. حتی توی بغل یکسره داره وول میزنه! خیلی هم نق نقو شده. نمیدونم از دندون بعدیه که میخواد دربیاد یا از خواص 8 ماهگی که حتی یه لحظه هم نمیشه از جلوی چشمش کنار رفت. خیلی به من وابسته شده و حتی با پرستارش که انقدر جور بود یکم مشکل پیدا کرده و منو میبینه زود میخواد بیاد بغلم! شبا هم حتما باید چسبیده به من بخوابه و یا دستمو بگیره یا دستشو بذاره رو صورتم. هر چقدر هم از خودم دور میخوابونم فایده نداره چون باز غل میخوره میاد میچسبه به من. تازه با پاهاشم همش لگد میزنه بهم!!! وقتی پیشش خوابیدم اگه...
9 مرداد 1392

درد دل

سلام دختر گلم. خوبی عزیزم؟ نمیدونم برای اولین بار چند سالگی قراره خاطراتی که برات نوشتم رو بخونی ولی امیدوارم هر سنی که هستی بتونی حرفای منو خوب درک کنی . گرچه فکر نمیکنم تا زمانی که خودت مادر بشی بتونی حرفای منو واقعا بفهمی. امسال ماه رمضون واقعاااااااااااااا بی توفیق بودم .روزه نگرفتن به خاطر شیر دهی بماند حتی یه عبادت کوچیک هم نتونستم بکنم. فقط دو جزء قرآن خوندم. دو شب قدری هم که گذشت هیچ کاری نکردم . یعنی انقدر اذیتم کردی که تا خوابیدی منم بیهوش شدم. خیلی از این قضیه ناراحتم . هیچ سالی اینطوری نبوده حتی زمانی که امتحانات سخت و درسای سنگین داشتم!!! امیدم فقط به امشبه که لااقل یه جزء قرآن بخونم  ویکم اعمالو انجام بدم. نمیدونم چرا ا...
9 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد