فندق بی قرار!
سلام مامانی . قربونت بشم امروز تنها بردمت حموم. چند وقتیه که دیگه تنها میبرمت. امروز هم که رفتیم اولش خوب بودی ولی مثل همیشه وقتی نوبت به سرت میرسه گریه و جیغو شروع میکنی تا آخرش دیگه گریه کردی طوری که مجبور شدم با لباس نصفه نیمت بهت شیر بدم! بعد هم گرفتی خوابیدی . الان 2 ساعتی هست که خوابی.
از دیشب بگم که مامانی و بابایی ( مامان بابای من) اومده بودن دیدنت ولی تو خیلی بی قراری کردی فک کنم دلت درد میکرد. از طرفی برای تعمیر تلویزیون هم اومده بودن و یه سه ساعتی تو اتاق زندانی شدیم! تو هم همش گریه و غرغر میکردی میخابوندمت 2 دقه بعد بیدار بودی! البته اینم بگم که اصلا دختر نق نقویی نیستی و الکی گریه نمیکنی دیشب هم یه دلیلی داشت که بی قرار بودی. بعضی شبا اینجوری میشی. الهی بمیرم برای اون جیغات فندقی. البته وسط اون بی قراریا آروم میشی و بهمون میخندی. قربون دختر خنده روم برم. انشاله زودتر این مشکل هم حل بشه و همیشه خندون باشی.
خیلی وقته که دلم میخاد صبا با کالسکت ببرمت بیرون ولی میترسم . هم از سرما هم آلودگی هوا و هم اینکه اگه تو یه دفه وسط خیابون شروع به گریه کنی یا شیر بخای چیکار کنم؟؟؟ دختر خوبی باش بیا با هم بریم بیرون دیگه! دلم ترکید تو خونه! خودت هم یه بار بیشتر آفتابو ندیدی ! چون همش عصرا و با ماشین رفتیم بیرون.
*فندق داره روز به روز بزرگتر میشه و صداهای جدید از خودش درمیاره خیلییییی هم با دقت اطرافو نگا میکنه . فداش بشممممممممممممم
خب من برم دیگه...
خدایا خودت نگهدار همه نی نی ها باش...