فندق جغجغه!
سلام عزیزم . قربونت برم که روز به روز ناز تر و بزرگتر میشی. امروز تا الان دختر خوبی بودی به جز ظهر که آمادت کردم با کالسکه ببرمت بالای پشت بوم که یه هوایی بخوری ولی همش گریه کردی! تازه تا پامونو گذاشتیم اونجا بارون گرفت و حتی نتونستم یه دور باهات بزنم و سریع برگشتیم پایین در حالی که بغل گوشم جیغ میزدی!!! تااازه دیروز هر دوتا گوشام گرفته بود از بس بغل گوشم جیغای بلند کشیدی!!! البته همونطور که گفتم زیاد گریه نمی کنی ولی ماشاا... صدات خیلیییییییی بلنده.
ظهری هم رفتی پیش هدی جون ومن ناهار خوردم و کارامو کردم و بعد اومدم دنبالت که گفتن دختر خوبی بودی . الان هم خوابیدی . وسط نوشتن هم یه بار بلند شدی شیر خوردی. کلا خیلی شکمویی خانوم کوچولو و به خاطر همین شکمت هیچ وقت نمیشه که 4-5 ساعت پشت هم بخوابی...
*امروز داشتم فکر میکردم که اصلا دلم نمیاد بذارمت پیش پرستار و برم سر کار ...ولی مجبورم. خدا بهمون رحم کنه... برامون دعا کنین...