اولین رستوران سه نفره
سلام به خانوم کوچولوی خودم. دیروز من و تو وبابایی برای اولین بار 3 نفری ناهار رفتیم بیرون! اولش یکم گریه کردی ولی بعد لا لا کردی. بابایی باورش نمیشد که خوابیدی و میتونیم بیرون با یه نی نی ناهار بخوریم! بعد ناهار هم یکم دور زدیم وتو هم بیدار شده بودی و از پنجره بیرونو نگاه میکردی بعد برگشتیم خونه . تجربه خوبی بود و خوش گذشت دیگه داری خاااانوم میشی قربونت برم.
یه چند روزی بود که خیلی بی قراری میکردی و برای هر چیز کوچیکی جیغای وحشتناک میزدی . طوری که صدات گرفته بود! بعدا بنده کشف کردم که از شکلات خوردن زیاد منه که بی قرار میشی (شکلات کاکائویی و تلخ) بعد که خوردنشو قطع کردم خیلیییییییییی بهتر شدی . میدونستم که توی شیر دهی نباید زیاد شکلات و چای و قهوه و اینا خورد ولی فکر نمیکردم تا این حد موثر باشه. اینو برای مامانا گفتم که شاید به دردشون بخوره.
فردا مهمون دارم. از طرفی سه ماهگی شما هم تموم میشه . میخوام یه جشن کوچولو به مناسبت پایان سه ماهگی برات بگیرم. امیدوارم همکاری کنی!!! ظهر هم بردمت حموم که برای فردا خوشگل باشی!
در پایان سه ماهگی دیگه کم کم قیافه های آشنا رو میشناسی و براشون دست و پا تکون میدی. تو کریر هم که میذارمت میخوای سعی کنی بلند شی! روی شکم هم که میذارمت سرتو قشنگ میاری بالا و یکم دور وبرت رو نگاه میکنی. خیلی دلت میخاد باهات حرف بزنن و تو هم به زبون خودت جوابشونو میدی و میخندی(البته اینکارو که از 2 ماهگی انجام میدادی).
چند روزه حسااااااااااابی موهات داره میریزه و همه جا پر از موهای تو شده! انشاله به جاش موهای خوشگل در میاری عزیزم.
قربونت بشم فندقی .فعلا...