سال نو مبارک
سلام دختر گلم. سال نو و اولین روز بهار زندگیت مبارک باشه عزیزم.
میخواستم یه پست به مناسبت پایان سال 91 بذارم که متاسفانه وقت نکردم. 91 برای من پر از احساسات مادرانه بود! سالی که بارداری و بعد تولد یه فرشته کوچولو رو توش تجربه کردم. سال سختی هم بود اما پایان همه سختی هاش شیرین بود. این سال پر ماجرا رو هرگز فراموش نمیکنم.
لحظه سال تحویل مثل همیشه کنار خانواده بابایی بودیم. من بغلت کرده بودم چون دلم میخواست تا آخر سال هم بینمون جدایی نباشه عزیزم! بعد هم یکم عکس و فیلم ازت گرفتم و سبزی پلو ماهی خوردیم...
تو لباس عیدت خیلی ناز شده بودی و همه قربون صدقت میرفتن و بغلت میکردن!
عصرش هم رفتیم پیش مامان بابای من و بعد هم خونه عزیز.
راستی چند روزه دارم یواشکی بهت لعاب برنج میدم! آخه همش به من وصلی و فکر میکنم با شیر من سیر نمیشی. تا الان که خوب بودی و مشکلی پیش نیومد. تازه امروز تا قاشق رو نزدیک دهنت آوردم دست و پا میزدی که زودتر بخوریش الهی فدات بشم شکمو
از اتفاقات مهم دیگه هم این بود که چند روز قبل با دایی مهربون با هم رفتیم خریدچون بابایی کار داشت و نمیتونست بیاد. اولین بار بود که توی مغازه و پاساژ میبردمت. بغلت کرده بودم و توهم جیکت در نمیومد و همه جا رو نگا میردی البته وسطاش خسته شدی و مجبور شدم دوبار برم تو ماشین و بهت شیر بدم. بعد هم خوابوندمت و پیش دایی گذاشتمت و بقیه خریدا رو انجام دادم.روز خوبی بودولی دیگه دست و پا و کمر برام نمونده بود!
خوب از این حرفا بگذریم... یکم از خودم برات بگم دخترم:
راستش چند وقتیه که یه کوچولو دپرس و خسته ام. میدونی آخه هیچ کمکی ندارم و انجام همه کارات با خودمه. حتی حموم هم تنهایی میبرم و میارمت بیرون. چون بابایی اکثرا نیست یا اگه هست درس و کار داره. همش از خدا میخوام بهم صبر و توان بده که خوب از مراقبت کنم ولی خوب گاهی خیلی خسته میشم . دلم میخاد برم یه جایی که هیچ کس نباشه و یکم با خودم خلوت کنم. گاهی هم به حال خودم گریه م می گیره و دلم برای روزای دو نفره با شوشو تنگ میشه!عزیز دلم یه وقت از این حرفا دلگیر نشی دارم باهات درد دل میکنم یه وقت فکر نکنی دوست ندارم و از اینکه اومدی پشیمونم. اصلا اینطور نیست خیلی هم عاشقتم و دوست دارم و هر کاری هم حاضرم برات بکنم ولی خوب یه جورایی همش دست تنهام و خیلی کارایی که دلم میخاد رو نمیتونم انجام بدم.
دارم فکر میکنم که زودتر برگردم سر کار. شاید روحیه م بهتر بشه ولی تو جوجه رو چیکار کنم؟! خستگی خودم چی؟! خدا کنه بتونم یه پرستار خوب برات پیدا کنم وقتی فکر جدایی از تو رو میکنم دلم خیلی می گیره ولی چاره ای نیست . دیر یا زود باید برگردم سر کار ...
الان که اینا رو نوشتم و باهات درد دل کردم یکم حالم بهتر شد البته خیلی حرفای دیگه هم هست که جاش توی وبلاگ شما نیست و شاید تا آخر عمر هم تو دل خودم بمونه!
خیلی حرف زدم. بقیش باشه برای بعد. خدافظ جوجه نازم
× دوستای گلم سال نوتون مبارک . همتون رو میخونم ولی وقت تنگه! اگه کامنت نمیذارم ببخشید