فندق بی قرار!
سلام مامانی . قربونت بشم امروز تنها بردمت حموم. چند وقتیه که دیگه تنها میبرمت. امروز هم که رفتیم اولش خوب بودی ولی مثل همیشه وقتی نوبت به سرت میرسه گریه و جیغو شروع میکنی تا آخرش دیگه گریه کردی طوری که مجبور شدم با لباس نصفه نیمت بهت شیر بدم! بعد هم گرفتی خوابیدی . الان 2 ساعتی هست که خوابی. از دیشب بگم که مامانی و بابایی ( مامان بابای من) اومده بودن دیدنت ولی تو خیلی بی قراری کردی فک کنم دلت درد میکرد. از طرفی برای تعمیر تلویزیون هم اومده بودن و یه سه ساعتی تو اتاق زندانی شدیم! تو هم همش گریه و غرغر میکردی میخابوندمت 2 دقه بعد بیدار بودی! البته اینم بگم که اصلا دختر نق نقویی نیستی و الکی گریه نمیکنی دیشب هم یه دلیلی داشت که بی قرار بودی...
نویسنده :
مامانی
14:28