فندقیفندقی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

هدیه خدا

مامان گرفتار!!!

1392/3/19 19:39
نویسنده : مامانی
373 بازدید
اشتراک گذاری

سلام . وای خیلی وقته ننوشتم. هر روز تصمیم میگیرم بیام ولی نمیشه. سرم خیلی شلوغ شده. فندقی هم انقدر شیطون شده که نگو.

همونطور که گفتم مامان بزرگا اومدن اینجا و یه هفته ای مهمونمون بودن. خوب بود و از تنهایی در اومدیم. ولی شانس بدمون مصادف شد با واکسن 6 ماهگی دخملی و هم خودش و هم ما خیلییییییییی اذیت شدیم. نمیتونم بگم چقدر بیقرار بود. تب زیادی نداشت ولی بیقراری و بدخوابی شدیدی پیدا کرده بود که 3-4 روزی طول کشید. طفلی مامان بزرگا با جیغایی که میزد خیلی هول میشدنهیپنوتیزم خلاصه هر چی بود گذشت ولی خیلی بد بود!

انقدر درگیر این واکسن ومهمون داری بودم که فرصت نشد 6 ماهگی دخترموثبت کنم. قربونش برم با اون شیطونیاش.6 ماهگیت مبارگ کوچولوی نازم.قلب

این روزا حسابی شر شده و کلی ازم انرژی میگیره!ناراحتیعنی از دستش خواب و خوراک ندارم!نگراناز اول 7 ماهگی گذاشتمش توی روروئک ولی همش نگرانم که اذیت نشه. البته چند دقیقه بیشتر تحملش نمیکنه! مثل همه چیزای دیگهنیشخند

الان هم کلی مکعب رنگی و توپ ریختم جلوش ولی ایشون باز به لب تاپ گیر میدههیپنوتیزم

شبا دیگه توی خواب خیلی وول میزنه وگاهی گریه میکنه که کمکش کنم کامل برگرده. به پهلو هم میخوابهقلب

ددر رفتن هم یاد گرفته و وقتی لباس بیرون میپوشیم خوشحال میشه و دست و پا میزنه که زود بغلش کنیم.زبان

راستی یه پیشنهاد کاری دیگه هم بهم شده که موقعیتش خیلی خوبه. یعنی برای تجربه اش هم که شده دوست دارم برم ولی از نظر مالی زیاد جالب نیست. فکر کنم کلی باید هزینه پرستار بدم. خلاصه حسااابی گرفتارم. امیدوارم هر چی خیره همون پییش بیاد . فعلا فندقی از همه چیز مهمتره!قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد